فردوسی بزرگ و زرتشتی و پشتیبانی اش از مامون عباسی و موبددوست





در جایی از شاهنامه، فردوسی بزرگ از مامون عباسی، با ویژه نام (لقب) «روشن روان» یاد کرده و او را ستایش کرده است. 
دانای توس، با همه شیفتگی بجایش به بیشتر چهره های ساسانیان و بزرگان آن دودمان ارجمند، که در شاهنامه، دیده مند و سهشمند (قابل حس)میباشد، در فرگرد (فصل)ویژه به روانشاد شاهنشاه انوشیروان بزرگ و چگونگی ترگمان (ترجمه) کلیله و دمنه از سانسکریت به پهلوی، مامون را به گونه ای پیگیر و دنباله روی انوشیروان میداند و گواهی به نرمدلی او و همسویی اش با موبدان ایرانی را نشان میدهد:


«نبشت [کلیله و دمنه] او بران نامهٔ خسروی
نبود آن زمان خط جز پهلوی
همی‌بود با ارج در گنج شاه
بدو ناسزا کس نکردی نگاه
چنین تا بتازی سخن راندند
ورا پهلوانی همی‌خواندند
چو "مامون" روشن روان تازه کرد
خور روز بر دیگر اندازه کرد
دل موبدان داشت و رای کیان
ببسته بهر دانشی بر میان
کلیله به تازی شد از پهلوی
بدین سان که اکنون همی‌بشنوی
بتازی همی‌بود تا گاه نصر
بدانگه که شد در جهان شاه نصر
گرانمایه بوالفضل دستور اوی
که اندر سخن بود گنجور اوی
بفرمود تا پارسی و دری
نبشتند و کوتاه شد داوری
وزان پس چو پیوسته رای آمدش
بدانش خرد رهنمای آمدش»

مامون، از مادری ایرانی بود و مردی، دانشمند و فرهنگ پژوه. او دلباخته دانش بود و اگر بال دیگر خردمندی یعنی مهرورزی را همیشه و بیشتر و همچنان با خود داشت، قطعن به گونه ای همه سویانه (همه جانبه) به فرهنگ ایرانشهر و آیین نیاکانش برمیگشت و آنگاه بود که شاید دودمان عباسی را با دودمانی همه ایرانی و ایرانگرا، جانشین مینمود. هر چند که گویی این راهکار و راهبرد (طرح)  را در سر داشت، اما امکان پیاده کردن کامل این راهبرد را نیافت. او با موبدان و مهان (بزرگان) ایرانی و نامور، بسیار نیکرفتار و خوشبرخورد بود و از چیرگی اندیشه و خردکامی (فلسفی) آنها، ژرف شادمان و خشنود میشد؛ 
برای نمونه در یکی از بهترین نسکهای ادبی ایرانی با نام و فرنام (عنوان) «ماتیکان گجسته ابالیش»، میخوانیم که «دین هرمزد پارسی» یا همان ابالیش یا عبدالله یا عبداللیث که از ایین نیاکان برگشته و مسلمان شده و به دربار مامون راه یافته، در هنگام مناظره با موبد آذرفرنبغ زرتشتی، که در پیشگاه مامون عباسی و دانشمندان زرتشتی و مانوی و مسیحی و مسلمان و غیره آن هنگام، برگزار شده بود، شکست میخورد و پیروزی موبد، مایه و شوند اپرویزی (پیروزی) نبرد فلسفی به سود ایرانیها و دستگاه اندیشه ای اریایی های بهدین (زرتشتی) می شود و مامون از این چیرگی، شادان . 
اهمیت مامون در نزد فردوسی تا جایی ست که دانای توس با این که یک جا بیشتر در شاهنامه او را یاد نمیکند، اما همین یک بار را هم ویژه مند به نمارش (اشاره) یکراست به بزرگانی چون روزبه دادویه (ابن مقفع) نکرده است. دانای توس، با همه شیفتگی بجایش به ساسانیان گرامی، مامون را به گونه ای پیگیر و دنباله روی انوشیروان میداند و گواهی به نرمدلی او و همسویی اش با موبدان ایرانی را میدهد
اما چرا فردوسی نه از هارون و امین سنی و نه از پیشوای هشتم شیعیان به نیکی یاد نمیکند و به آنها نمارش (اشاره) هم نمیکند را، میتوانیم با بررسی نوع سخنوری و منش انها و برای نمونه از خامه شهاب الدین تواریخی از سوی پیشوای هشتم شیعیان برای فضل بن سهل ذوالریاستین وزیر مامون نوشته است:
«کار شما رافضیان نه خدایی باشد که همه هوایی باشد.. پدرت که پل گیری کردی در آتشکده گبرکان، آورد تا بدین جا رساند که کلید مشرق و مغرب در دست تو نهاد و خاتم خلافت روی زمین، در انگشت تو کرد... »
[میبینیم که نوع سخن گفتن پیشوای هشتم شیعیان، در جاهایی، ناهمگون با لحن مرتضا مطهری بی ادب و مثلن فرزانه نیست]. 

اری،در این بررسیها است که نیک و بیش از پیش،درمیابیم که فرهنگ اهورایی ایرانشهر، در نگر (نظر) درستِ فردوسیِ نیکخرد، تا چه اندازه در چنته یِ نیک و پرتوشه اش،  نیکبهر است و صدالبته، در تقابلی روشن با ایدیولوژیهای ناایرانی موسوم به ادیان ِ ابراهیمی.ادیانی که خدایانشان، وارون اهورامزدا یا یزدان جان و خرد که نیک سگال و نیگمدار و نیکدل است و راستیمدار، این چنین نیستند و خداهایشان در اصل، خدا یا آفریدگار راستین نیستند. از همین روست که فردوسی، این چامه سرای و فرزان (فیلسوف) ایرانی، در فرگردهای گوناگون شاهنامه و یادکردش از بزرگان  چه مهرآیینهایی چون فریدون و رستم چه بهدینانی چون اسفندیار و شهنشاه انوشیروان و دیگر نیکان ساسانی که شمار بالایی از آنها و بهتر است بگوییم همه ایشان، مزداپرست و مزداستا و در تکاپوی نیکخردی و تقابل با اهریمن بودند را دانا و آگاه و شادبهر * و شخص  یا انسان ِ آرمانی ِ اهورامزدا و فرهنگ نیک ایرانی، بازنمود (معرفی) میکند. دانای توس هتا، گاهی زیرکانه به دوستداران راستین فرهنگ  بهدینی (مزدیسنی: دین زرتشتی)-آریایی، بها و ارزشی دو چندان میدهد.میخواهد آن شخص ارزشمند نامسلمان و مزداگرا و یا دوستدار مزداییسم، کیخسروی سترگ باشد یا سیاووش و یا هتا مامون ِ نیمه ایرانیِ به ظاهر مسلمان.

بنابراین و روی هم رفته، بهتر است آنهایی که به نادرست و از روی گمانه زنی، و یا از روی دروغزنی، فردوسی را شیعی و یا یک ایرانی خردگرا اما مسلمان یا معتزلی یا سنی میخوانند و همچنان همسو با نخستین کاتبان شاهنامه، برای پنهان کردن وابستگی فردوسی به فرهنگ ایرانشهری، هنوز کوششهای ریشخندانه و ناشیانه میکنند تا دانای توس را پذیرنده یک کیش و دین بیگانه و غیرآریایی، بازنمود یا معرفی کنند، شاهنامه را خردمندانه و کارشناسانه و درست بخوانند تا دلباختگی فردوسی بزرگ به هر ایرانی و غیرایرانی که مهر و کشش به فرهنگ ایرانی را میداشت،  بهتر و روشن تر ببینند.
"سیاوش اسپیتامنس (اسپیتمانا)/سوم مهر 8576مزدایی برابر با 2576هخامنشی برابر با 1396 کوچی خیامی" 
نشر دوباره در بلاگ اسپات به روز 5 آذر 2576 هخامنشی ایرانی


بن مایه ها و سرچشمه های بنچاک ها:

1-شاهنامه فردوسی، نسخه مسکو،  پوشینه (جلد) 8، ر.  (رویه) 254.

{در ویرایش خالقی،بجای «روشن روان»، روشن جهان،  (-raveshne) شناخته و آورده شده است که با ارج به ایشان، دیدگاهشان درست به نگر (نظر) نمی آید.}

2-ماتیکان گجستک ابالیش،  به خامه ی آذرفرنبغ فرخزادان.
3-نسک گنجینه سخن،  پوشینه سوم،  و بازنشر در رویه 140 نسک دیباچه شاهنامه،  سوشیانت مزدیسنا (امید عطایی فرد).
4-ویژگان شاهنامه،محمد حسین مجدم،ر.ر.  431 -432،کتابفروشی و انتشارات زوار،چاپ نخست، 1395. 

* شادبهر (کسی که نیکخرد است و بهره اش ، شادی و نیکی است)

"ر"، نشانگر "رویه: صفحه) و "ر.ر." (نشانِ اختصاری و چکیده ای از "رویه ها: صفحات")

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جناب دکتر جلال خالقی مطلق! دقیقی توسی، سددرسد زرتشتی میبود و نه یک مسلمان